در این پست از ستارگان رمان ، رمان عاشقانه دارچین را آماده کردیم.برای دانلود رمان دارچین از ریحانه کیامری در ادامه مطلب همراه ستارگان رمان باشید.
پارت اول رمان دارچین از ریحانه کیامری
تیمور خان با عصبانیت عصایش را بر زمین کوفت.
_این خاندان وارث میخواد اصلان!
_آقاجون هنوز یک ساله ازدواج کردیم.
_آبروی خاندانمون داره تاراج می ره، علیمحمد خان، از نزدیکای فرماندار داره این بیوارث بودن منو پیراهن عثمان میکنه توی محفلای شبونشون!
گوشش از حرفهای تکراری پدرش پر بود ولی چه میتوانست بگوید؟! اینکه همسرش سرد مزاج بود و تمایلی هم به داشتن بچه نداشت را چطور برای پدرش میگفت؟!
_علی محمد خانو که همه میشناسن، مثل خاله زنکای مطبخی همیشه در حال سرک کشیدن تو زندگی بقیهست.
کسی به حرفاش اهمیت نمیده.
تیمور خان ایستاد و دوباره عصای تراش خوردهاش را که سر مار بود با چشمانی از سنگ کهربا بر زمین کوبید.
_برای من سفسطه نکن اصلان! همین که گفتم؛ زنت باید حامله شه.
به دنبال راهی برای فرار از این موقعیت بود که چیزی یادش آمد.
_آقاجون دلیل این همه اصرار و حساسیت شما رو نمیفهمم، سعید پسر حسین خان هم الان یک سال و نیمه ازدواج کرده ولی بچه نداره!
سگرمههای در همش به خوبی بیانگر احوال درونیاش بود.
_زن حسین براش پنج تا پسر زاییده نه مثل مادر تو که فقط راه به راه دختر میزایید و تو رو با هزار نذر و نیاز و علف محلی و دکتر فرنگی زایید!
سعید براش نوه نیاره محمود میاره، محمود نیاره حمید میاره، حمید نیاره رضا میاره، رضا نیاره جلال میاره!
چشماتو وا کن اصلان؛ تو تنها پسر خاندان ایل سالاری!
تو باید پسردار بشی تا نسل ما ادامه پیدا کنه.
خاندان ما بیوارثه!